شاهزاده کوچولوی ما رایان

خاطرات ما با رایان


به نام خدا

12 اسفند جشنی در هپی هاوس اقدسیه با 20 تا از دوستای خوبم تو نینی سایت گرفتیم که مدیریتش رو من قبول کردم یه کوچولو سخت بود ولی به خیر و خوشی تموم شد .

به من و بابا رضا و رایان که واقعا خوش گذشت چون رایان حسابی بازی کرد و اصلا ما رو اذیت نکرد فقط وقتی بغلش میکردیم ناراحت میشد و غر میزد چون دوست داشت خودش بازی کنه .

با صدای موزیک هم حسابی میرقصید و لذت میبرد , آخر جشن هم راضی نمیشد بریم خونه و آخرین نفری که از اونجا رفت ما بودیم .

برنامه به این شکل بود که اولش بچه ها با محیط آشنا شدن و بازی کردند بعدش عمو موسیقی داشتیم که موزیک میزد و بیشتر بزرگترها لذت میبردند , یه مسابقه هم با باباها برگزار شد , بعد همه باباها بچه هاشون رو بغل گرفتند و رقصیدند بعدش هم مامانها بچه ها رو بغل کردند و قطار شدند و چرخیدند

با آهنگ یه مرغ نازی داشتم هم اسم همه بچه ها رو گفتند و کیک رو آوردند و یه عکس دسته جمعی گرفتیم البته به سختی  بعدش هم هر خانواده با کاپ کیک بچش یه عکسی انداخت و در آخر هم شام خوردیم .

از اینکه توی این جشن بودنم خیلی خوشحالم خاطره ای بسیار شیرین برامون موند به همراه فیلم و عکس

رایان توی کلبه

1

اینجا گذاشتیم تنهایی بمونه و از تعجب ترسیده بود

2

وقتی با کمک بابا سرسره بازی کرد و از اون روز به بعد هر وقت پارک بریم به سمت سرسره میره و ما هم سرش میدیم

3

4

 

رایان و آرشیدا که کلی با هم بازی کردند

رایان و آراد آخر مهمونی

رایان و برسام خوش تیپ

از سمت راست باران و امین و کسرا و ایلیا و آراد و رایان و

عکس دسته جمعی رو هم وقتی گرفتم میزارم که ببینین

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 14:25 توسط مامان و بابای رایان|


به نام خدا 

روز 22 بهمن ساعت 45 : 5 شاهزاده کوچولوی ما در یه روز برفی به دنیا اومد هنوز نگاه اولش به این دنیا تو ذهنمه چقدر نگاه زیبا و معصومانه ای بود همه جا رو با دقت نگاه میکرد چشمای گیلاسش برق میزد و حالا 1 سال از اون روز گذشته و عشق زیبای من زندگی شادی برامون درست کرده عاشقش هستم و امیدوارم همیشه سالم و شاد کنار ما باشه

 قرار نبود تولد مفصل بگیریم ولی هر روز که به روز تولد نزدیک میشد بیشتر وسوسه میشدیم و بالاخره تولد گرفتیم اونم 2 بار

روز جمعه 21 بهمن که مصادف شد با تولد حضرت محمد خانواده من و بابا رضا دعوت بودن و 22 بهمن هم فامیلها دعوت بودند .

دقیقا همون دو روز رایان بی قرار بود و 23 متوجه شدیم که دندونه بالا سر زده

البته خدایی رایان جیغ جیغو  نیست و خیلی معصومانه فقط ناراحت بود و دوست داشت فقط تو بغل من باشه و من هم از اول مهمونی تا آخر بغلش کردم و گاهی تو اتاق باهاش بازی میکردم و شارژش میکردم

همه پذیرائی هم سلف سرویس بود و نگران پذیرائی نبودم .

به دلیل علاقه شدید من و بابا رضا به شخصیت میکی موس تولد رایان رو هم با تم میکی و دوستاش گرفتیم و همه چیز عالی پیش رفت و مهمونها همش منتظر یه سوپرایز بودند .

چیزهایی که درست کردیم : فلش راهنمایی مهمونها , ولکام ورودی , بنر , ریسه هپی برزدی , و ریسه میکی و دوستاش و رایان , ساعت که زمان تولد رو نشون میداد , تقویم میلادی و شمسی , عدد 1 , کارت تشکر که بعد از مهمونی به مهمونها دادیم , برگه یادگاری که همه توش برای رایان یه یادگاری نوشتن , لیبل غذا و دسر و نوشابه , کاور دستمال کاغذی و ظروف آماده یه بار مصرف با طرح میکی

و اما عکس :

 

فلش

ولکام

1

ساعت

خونه

خونه2

بنر

ریسه

ریسه 2

میز

میز3

 

 میز تنقلات

  میز شام

   کیک

بادکنک

برگه

 کارت

 عکس

این بود تولد رایان به روایت تصویر  متاسفانه رایان عکس تکی با کیک ننداخت .

بعد ار باز کردن کادوها یه کلیپ از عکسهای نوزادی تا 1 سالگی که درست کرده بودم را گذاشتم و مهمونها تماشا کردند و لذت بردند .

هر دو روز خیلی زود تموم شد ولی واقعا به همه مون خوش گذشت .

نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت 1:55 توسط مامان و بابای رایان|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت