شاهزاده کوچولوی ما رایان

خاطرات ما با رایان


داستان 4 تا تولد

اولی با دوستای نینی سایتی معروف یعنی مامانهای بهمن 89 و نینیهای نازشون در روز 13 بهمن ساعت 11 تا 2 با تم آدم برفی در موسسه رنگدونه برگزار شد منتها زنونه بود و تنها بابای مجلس بابارضا بود که موزیک رو اجرا کرد .

امسال به اندازه پارسال به من خوش نگذشت دلیلش هم این بود که زنونه بود   نههههههههههه فقط این دلیلش نبود اینکه توی روز بود هم من دوست نداشتم همیشه مهمونی غروب خوش میگذره کلا از مهمون و مهمونی رفتن ظهر خوشم نمیاد

دیگه اینکه چون رضا موزیک میزد نمیتونست رایان رو گاهی بگیره که به منم خوش بگذره . رایان هم که از همون اول که دید بچه ها هم سن خودش هستن هی گفت بریم خونه میدونین که رایان از هم سن و سالهای خودش اصلا خوشش نمیاد

اینم بگم رایان آخر تولد تازه یخش باز شده بود و اونجا تازه به من هم خوش گذشت یکمی رقصیدیم حالمون جا اومد

چندتا عکس از تولد دسته جمعی


یه وقت فکر نکنین از اول مهمونی داشت خودش بازی میکردها نه این آخر مهمونیه که گفتم یخش باز شد

خواهر یکی از دوستای خوبم کلی عکس انداخت مثه اینکه عاشق رایان هم شده بود چون کلی ازش عکس انداخته 





دومین تولد روز شنبه 21 بهمن برگزار شد که به فقط دوستانمون بودند البته 3 خانواده نتونستن بیان و جاشون خالی بود .

این تولد عاااااااااااااااااااااااااالی بود و حسابی خوش گذشت چون پسر دوست رضا آقا پارسا کلی رایان رو جذب خودش کرد انقدر که وقتی با هم بازی میکردن قهقهه میزدن جالبتر از اون این بود که موقع باز کردن کادوها به رایان گفتیم برو مهمونها رو ببوس اسم هر کیو میاوردیم پارسا رو بوس میکرد و کلی ذوق میکرد از کادوها

قرار بود تم تولد باب اسفنجی باشه ولی رضا اصلا این شخصیت به دلش نمیشینه دیدیم رایان مدتیه یکمی عصبانیه گفتیم انگری برد مناسبه

این شد که تم تولد 2 سالگی شاهزاده کوچولوی ما شد انگری برد .

یه فایل آماده از نت دانلود کردم 5 6 ساعت روش کار کردم و دادیم برای چاپ اتفاقا خیلی خیلی خوب شد .

روز قبل از تولد رفتیم بیرون تا تازه برای خودمون لباس بگیریم دیدیم رایان همکاری نمیکنه رفتیم خانه بازی و پسرک ما کلی خوش گذروند فکر کردیم چه چیزی مهم تر از اینکه رایان بهش خوش بگذره وقتی تولدشه .

تدارک دیدن تولد باعث شد 1 کیلو وزنم بیاد پایین گفتم تا باشه تولد باشه

رایان خیلی ذوق کرد وقتی از خواب بیدار شد و تزئینات رو دیدالبته یه هفته قبل تولد آمادگی تولد رو داشت و هر تزئیناتی رو میدید میگفت تبلده تبلده منه 

سختی کار میز تنقلات بود که از صبح که بیدار شده بود تا دست میزد میگفتم مامان جون این برای مهمونه میگفت نه این برای تبلده منه

راستی رایان خیلی خوب دیگه صحبت میکنه البته اصلا دوست ندارم خیلی درست تلفظ کنه کلمات ر از غلط تلفظ کردنش وااااااااااااقعا لذت میبرم وقتی به جای ممنون میگه ممبول میخوام ساندویچش کنم.

دوست خوبم ملی دعوت منو قبل کرد و عکس و فیلم رو به عهده گرفت و من با خیال راحت خوش گذروندم و کلی عکس و فیلم خوب داریم .

چند تا کوچولو هم داشتیم پویا که از همه کوچولوتر بود اولش کمی گریه کرد ولی بعدش اونم بهش خوش گذشت

پارمیس و آیسان و پارسا هم کوچولوهای دیگه ما بودند .

من برای بچهه ها میز و صندلی کوچولو گذاشته بودم که هم اونها راحت باشن هم ما و فکر خوبی بود برای سالهای بعد هم همین کار رو میکنم انشالله

تولد سوم روز بعد ناهار بود که خانواده من و رضا تا زمان به دنیا اومدن رایان یعنی ساعت 45 : 5 خونه ما بودن کیک دیشب انقدر اضافه اومد که دیگه کیک نگرفتیم .

رایان هم کلی با عمه و خاله مهربونش بازی کرد و کادوهای خوبی از بابابزرگاش گرفت

ساعت 6 هم رایان خوابید و 8 و نیم با اومدن مهمونا بیدار شد

تولد چهارم هم عموهای من بودند که خاله و دائی رایان هم موندن که کمک من باشن . رایان هم حالش خوب خوب بود و اصلا بد اخلاقی نکرد کلی هم بازی کرد و رقصید .

یه کیک قرمز بدون تم هم گرفتیم که بچه ها عاشق فوت کردن شمعها بودند که دقیقا 10 بار شمع روشن کردیم و فوت کردند .

این بود داستان 4 تا تولد ما که خیلی خوش گذشت شال بعد قراره 5 تاش کنیم

اینم از عکسهااااااااا




 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:18 توسط مامان و بابای رایان|


به نام خدا

2 ماه گذشته شاهزاده کوچولوی ما حسابی بهش خوش گذشت .

اولین اینکه چند تا خانه اسباب بازی رو تجربه کرد . خانه کودک و تماشا و کیدزلند که هر دو محیط بسیار تمیز و شیکی داره و خانه اسباب بازی سرای محله که یه عالمه اسباب بازیهای داغون  و بچه های بزرگتر از رایان بودند  ولی حسابی به رایان خوش گذشت .




روزی که رفتیم سرای محله تولد یکی از بچه ها بود که مامانش کیک گرفته بود و همه بچه ها دور میز نشستن و تولد بازی کردن رایان از پسری به اسم آرتین خیلی خوشش اومده بود البته مامان رایان که عاشقش شده بود

آرتین یه بازی میکرد به اسم پلیس بازی و میگفت من آرتین نیستم جناب سروان هستممممم از اون روز رایان پلیس بازی میکنه ابته کمی بازیش رو اصلاح کردیم ولی خیلی دوست داره این بازی رو .


راستی رایان رو کلاس خلاقیت کودک و مادر هم بردم خیلی خیلی رضایت بخش بود و کلی خلاقیت بازی یاد گرفتم واسه من هم خیلی خوب بود این کلاس دوستهای خوبی هم پیدا کردیم و حتما دوره های بعدی کلاس رو شرکت میکنیم .


دیگه اینکه رایان دیگه جمله میگه و خیلی شیرین حرف میزنه دلم میخواد این غلط غلوط حرف زدنهاش طول بکشه بس که شیرینه و لذت بخش , وقتی حرف میزنه میخوام ساندویچش کنم بخورم

اوه راستی یه جشن یلدا هم قبل از یلدا با دوستای نینی سایتی خونه دوست خوبم مرضیه رفتیم که خیلی خوب و بامزه بود کلی زحمت کشیده بود خونش هم مثه بمب منفجر شد

رایان هم مثه چسب چسبیده بود به من نگذاشت یه عکس خوب بگیریم . رایان و محمد رهام


رایان خیلی به قابلمه و وسایل آشپزخونه علاقه نشون میده یه سری از اسباب بازیهای خاله بازی گرفتم آی بازی میکنه با اونهااااااا باور نکردنی رایان که خوبه مامان و خواهرم هم خیلی با خاله بازی لذت میبرند


دیگه اینکه انقدر طول دادم آپدیت کردن رو باز یادم نمونده چیا گذشت فقط از روی عکسها یادم میاد

به کیف پول علاقه وحشتناکی نشون میده به قول یکی از دوستان انگار غنیمت جنگی به دست میاره که وقتی دستش به کیف میرسه باز ذوق فراوان میره یه گوشه و شروع میکنه به خالی کردنش .

براش یه کیف پول گذاشتم پر از کارتهایی که نمیخواستم و یه مقدار پول اگه جایی میخواستیم بریم که حیثیتی بود براش باز میکردم آروم  و آقا مینشست تا کارمون تموم بشه این بود یک تجربه .

دیگه اینکه بازی های خوبی از کلاس خلاقیت یاد گرفته که علاقه هم نشون میده سلام سلام رو خیلی دوست داره وقتی میخوایم بخوابیم میگم برات قصه بگم میگه اول سلام سلام

عمو زنجیر باف و الک دولک رو هم دوست داره و عاشق بازیهای با توپه . براش توپهای رنگی کوچولو گرفتم تا با بازی  رنگها رو بهش یاد بدهم ولی تا ازش میپرسیم این چه رنگیه میگه آبی . به همه رنگ ها میگه آبی

یه بازی اختراع کردیم اونم این که یه اسفنج برداشتیم و توش پر از خلال دندون چیدیم و بعدش پنبه های رنگی رو کوچولو کوچولو سرش گذاشتیم رایان به این بازی میگه تبله یعنی تولد . روی پرتقال و سیب و خیار هم این کار رو کردیم هم لذت بخشه هم هدفمند رنگ سفید و آبی و زرد رو با پنبه ها یاد گرفت .


این روزها رایان از صبح تا شب میپرسه این چیه؟ اون چیه ؟اولش خیلی مزه میده ولی بعد از چند بار پرسیدن میخوای موهاتو بکشی

عاشق رقصه و از شوهایی که میبینه سعی میکنه اداشون رو در بیاره  یه رقصی میکنه خنده دار

پسرک ما هر شب دندونهاشو مسواک میزنه و خدا رو شکر دیگه یبوستی نداره اونم دلیلش خوردن شکلات بود که هفته ای 1 2 تا میخوره .

غذاهای مورد علاقش هم لازانیا و پیتزا و کنتاکی و سیب زمینی و لوبیا و نیمرو و تنقلات هم لواشک و شکلات رو خیلی خیلی دوست داره

کلا همه چیز میخوره خیلی سخت گیر نیست ولی متاسفانه شیر نمیخوره و هر میوه ای هم دوست نداره .

یه مدت نوشابه میدید اصرار میکرد که بخوره منم گازش رو میگرفتم و کمی بهش میدادم ولی دیدم اینجوری نمیشه از الان بخواد نوشابه بخوره خیلی بده دیگه هر وقت نوشابه میبینه میگم گاز داره تنده رایان میزارم یه قورت میخوره میبینه که گازش زیاده دیگه نمیخوره .

رابطه اش با بابا رضا خیلی خیلی خوب شده و کلی با هم خوش میگذرونن .خدا این رابطه خوب رو زیاد کنه

وااااااای که داره وابستگیش به خالش زیاد میشه وقتی میریم خونه مامان اینا وقت برگشتن گریه زاری راه میندازه و تا 2 ساعت باید توضیح بدیم که باید بریم خونه ولی اصلا گوش نمیکنه و هی میگه حاله پووو .

هر روز با خاله و دائی صحبت میکنه .

به مامانم میگه برووووووو مامانم میگه کجا میگه آشپه شام بده .کلا نمیزاره مامانم تو بازی باشه هههههههه

دوست نداره با تلفن صحبت کنم تا گوشی رو میگیرم دستم میگره میگه بسه بیا بازی

کارهایی میکنن بچه ها تو این سن که واقعا شیرینه و لذت بخشه دلم نمیاد مهد کودک بزارمش یا ساعت طولانی ازش دور باشم ولی واقعیت اینه که صبح تا شب هر روز بازی با بچه انرژی زیادی از من میگیره و احساس خستگی میکنم و آخر هفته شارژم تموم میشه .

چند هفته ای میشه که پنجشنبه ها با رضا برنامه میزاریم و دو تایی میریم بیرون و از با هم بودن بدون رایان لذت میبریم . رایان هم پیش مامانم اینا میمونه و کلی بهش خوش میگذره و اصلا سراغی از ما نمیگیره

روزهایی که هوا خیلی سرد نیست تو حیاط بازی میکردیم گاهی هم  پارک رفتیم .


انواع اقسام توپها رو دوست داره هر چیزی که گرد باشه میگه توپ و کلی باهاش بازی میکنه

اخبار ورزشی رو از اول تا آخر نگاه میکنه . بازیهای فوتبال و تنیس رو میبینه و شروع میکنه به تقلید

وقتی هم میخواد شوت بزنه همه باید نگاهش کنن و بعدش هم تشویق


اینم پسرک بستنی خور


دیگه هر چی سی دی و دی وی دی تو خونه داریم از دست رایان در امان نیست خودش میزاره و در میاره تازه فلش هم همینطور .یه فلش هم گم کردیم تو خونه


اینم یه بازی مورد علاقه رایان


پازل هم خیلی دوست داره . این هم قطار پازلی


احساس سبکی میکنم


نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:2 توسط مامان و بابای رایان|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت