شاهزاده کوچولوی ما رایان

خاطرات ما با رایان


به نام خدا

9 ماه بارداری و 9 ماه از تولد رایان گذشت وقتی فکر میکنم باورم نمیشه این روزها به این سرعت گذشت . از صبح که چشمام رو باز میکنم تا شب مثه برق میگذره و همیشه وقت کم میارم .

امروز رایان که داشت شیر میخورد 3 دقیقه هم طول نکشید پیشه خودم گفتم یادش بخیر روزهایی که 45 دقیقه در حاله شیممه خوردن بود و البته چقدر سخت بود از کت و کول می افتادم .

وقتی به رایان نگاه میکنم میگم خدایا این همون بچه ای که چند وقت پیش هیچ حرکتی نداشت و من روی میز ناهار خوری میزاشتمش

حالا از خصوصیات شاهزاداه کوچولو بگم

بیسکوئیت مادر رو دوست داره و اینجا داره تبلیغش رو میکنه

ماه پیش رایان حسابی غلت میخورد و دمر میشد و گاهی خیلی کم سینه خیز میرفت الان به سرعت برق از اینور خونه به اون ور خونه میره و وقتی چیزی رو میبینه که میدونه نباید اونجا بره سرعتش بیشتر میشه و خودش مثه بچه های شیطون میخنده و تند تند می خزه .......عاشق این نوع خنده اش هستم

 الان دیگه وقتش رسیده که مراقب تمام چیزهای که خطری هستن  باشیم مثه میز جلو مبل و پریز برق و سرامیک و کیس کامپیوتر و .......

رایان دقیقا به اینهایی که گفتم علاقه داره  

دوست داره یه وسیله رو برداره و بره روی سرامیک بکوبه تا صداش رو بشنوه

از یقه یا پاهای من میگیره و میایسته و اگه پیشش باشم 6 7 بار این حرکت رو تکرار میکنه  ولی هنوز کنترلی نداره وقتی دیدیم علاقه به ایستادن داره بالای تخت پارک رو برداشتیم و ته تخت میخوابونیمش که وقتی ایستاد خطری نداشته باشه

اینجا پایین تخته

بابا رو دیگه کمتر میگه و الان همش میگه دایی و ددد وقتی هم میخواد صدامون بزنه میگه إ , او ..........وقت شیر خوردن هم نمیدونم دلیلش چیه به من نگاه میکنه یه میک میزنه یه حرفی میزنه بهش میگم جانم عزیزم دوباره یه قورت میخوره و یه حرفی میزنه بهش میگم بله عزیزم و انقدر میگه که  اما مثه عسل شیرینه

اینجا هم داره از کتاب استفاده میکنه تا دایره لغتش رو بیشتر کنه

وقتی چیزی رو بخواد و بهش ندیم اعتراض میکنه و صدایی شبیه صدای گربه ها در میاره و بعدش که میبینه راه به جایی نمیبره میزنه زیر گریه بلند بلند گریه میکنه  ما هم گاهی چیزی که میخواد رو بهش میدیم و گاهی حواسش رو با چیز دیگه پرت میکنیم .

یکی از راه ها اینه

بعد از واکسن 6 ماهگی معمولا بچه ها تب رزوئلا میگیرن که 3 روز تب بالا و بعد از 3 روز دونه های ریز قرمز ابتدا از صورت و بعد کل بدن پدیدار میشه و بعدش هم کمی بی قراری میکنن .

وقتی رایان تب کرد فکر کردم ممکنه به خاطره دندون باشه و همش با استامینوفن 6 ساعت یه بار کنترل میکردم روز دوم دیدم تبش به 5. 38 رسید استامینوفن رو 4 ساعت یه بار کردم و دو 3 بار هم پاشویه تا اینکه اخر شب به 5 . 39 رسید خیلی نگران شدم  از شیاف استفاده کردیم و تند تند پاشویه اش کردیم . برای اطمینان 12 شب به بیمارستان طبی کودکان واقع در خیابون قریب رفتیم و تا برسیم تبش به  5 . 38 رسیده بود و جای نگرانی نبود دکتر کشیک چیزی نفهمید و گفت سرما نخورده ولی ممکنه ویروس باشه فقط مراقب تب باشین و کنترلش کنین .

فرداش که بدنش دونه های ریز ریخت به دوستای نینی سایتی گفتم و بیشترشون گفتن حتما تب رزوئلاست چون بچه هاشون همین طوری شده بودن .

خیالم راحت شد ولی برای اطمینان به دکتر هم مراجعه کردم و ایشونم همین تب رزوئلا را تشخیص دادن .

رایان خیلی بیقرار شده بود مثه اینکه بدنش هم درد میکرد و کوفته بود خلاصه بعد از 5 روز خوب خوب شد .

شاید تنها چیزی که خطرناکه تب بالاست بهترین راه برای کنترل تب هم پاشویه و قطره استامینوفن دو برابر وزن هر 4 ساعت یا 6 ساعت

همون روز دکتر گفتند که دندون پسرکه ما جوانه زده و از اون روز ما هی نگاه میکنیم و ولی چیزی نمیبینیم . در حال حاضر جای دندون پیداست ولی از خود دندون خبری نیست  ولی بی دندونی هم عالمی داره

وقت سلام کردن یاد گرفته و دست میدهد

توپ بازی میکنیم به این شکل که من توپ رو براش میندازم و دست میزنم و رایان هم سریع اول دست میزنه و تا من میخوام بگم 1 2 3 توپ رو پرت میکنه و پاهاش رو ازذوق به زمین میکوبه و تند تند دست میزنه

شمشیر بازی هم میکنیم به این شکل که یه بولینگ رو من میگیرم دستم و یه بولینگ رو رایان بعد میکوبیم به هم

3 سوت جوراب رو از تو پاش در میاره

دیگه اینکه خیلی با دقته و کوچکترین آشغال روی زمین توجه اش رو جلب میکنه و عروسک ما با دستای کوچولوش سعی میکنه برش داره ولی خوشبختانه دیگه توی دهنش نمیزاره و فقط بین دستاش حرکتش میده

راستی با دستاش نیشگون هم میگیره اگه ناخن داشته باشه خیلی درد داره اصلا هم مراعات نمیکنه دستش رو توی بینی  و کاسه چشم و توی دهن هم میکنه

فکر کنم اگه الان بخوام بگم خوراکی مورد علاقه شاهزاده کوچولوی ما چیه باید بگم سیب و خرما ........وقتی خرما ببینه جیغ میزنه و باید 2 تا توی دستاش بگیره و بعد هم با خرما حمام کنه بعدش هم مامانش باید بشورتش

وقتی رضا ارگ میزنه یا صدای موزیک شاد رو که میشنوه با تمام وجود خوشحال میشه و خوشحالی شو نشون میده

ایشاالله که همیشه توی زندگی شاد باشه .

توی این ماه هم بارون زیادی اومد و هم برف ............رایان هم اولین برف زندگیش رو دید البته از پشت شیشه

کله کله هم بازی میکنیم بهش میگم کله کله سرشو میاره جلو و کله میزنه

وقتی موهاشو شونه میکنم کیف میکنه و شونه رو از دستم میگیره تا خودش موهاشو شونه بزنه

اینم حسن ختام وبلاگ

وقتی رایان داشت ما رو میبرد عروسی

وقتی رایان میخواست واسه ما هندوانه قاچ کنه

 

نوشته شده در دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,ساعت 20:26 توسط مامان و بابای رایان|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت