شاهزاده کوچولوی ما رایان

خاطرات ما با رایان


به نام خدا

 10 ماهگی رایان با وزن 8800 و قد 76 تموم شد و وارد ماه یازدهم شده دیگه داره بوی تولد میاد شاهزاده کوچولوی ما انقدر شیطون شده که دیگه وقت سر خاروندن نداریم

اول آذر تونست چهار دست و پا بره و تا قبل از اون روز سینه خیز میرفت , وای که نمیدونین همش باید دنبالش باشیم تازه وارد مرحله سخت بچه داری شدیم

بعضی وقتها بازیش میگیره و چهار دست و پا میره و بر میگرده عقب رو نگاه میکنه ببینه ما میایم یا نه تا ببینه میایم ذوق میکنه و جیغ میزنه و ادامه میده

بچه ها موجوداتی هستند عجیب (چون انرژی دارن که در باورمون هم نمیگنجید )اما واقعا شیرین مثه عسل

هر جا میرم رایان مثه فشنگ دنبالم میاد یه دفعه میبنم یکی داره از پاهام میگیره و آویزون میشه

اینجا اولین باریه که خودش رو رسونده به آشپزخونه

 

البته لازم به ذکره که الان روزی 60 بار دم آشپخونه که نه توی آشپزخونه کنار کابینت و ماشین لباسشویی و.....

از همه جا میگیره و میایسته از دیوار و روروئک و میز و مبل و صندلی و خلاصه هر چی که دستش بیاد و چند قدم هم همراهش برمیداره و راه میره .

 

الان خیلی مرحله سختیه با اینکه همه کارم شدم مراقبت از رایان ولی باز چند بار تعادلش رو از دست داده و سرش به جایی خورده . این که خوبه خودش از قصد سرش رو میکوبه به لبه ی میز حتی چند بار دراز کشیده و سرش رو روی زمین کوبیده . کلا با سرش خیلی بازی میکنه الان هم یاد گرفته سرش رو حرکت میده چند بار منم همراهیش کردم سرم گیج رفت  نمیدونم چرا سر رایان گیج نمیره هههههه

 

یه شب داشتم رایان رو میخوابوندم خیلی خسته بودم و با حرص داشتم میخوابوندمش  که یهو دیدم از تند تند حرکت دادنه من خوشش اومده و تند تند داره دست میزنه و آخرش هم محکم میزنه به سرش  کلی خندیدم  خلاصه که برای خوابوندنش کلی داستان داریم .

وقتی از خواب بیدار میشه میگه بو بو .......به دایره لغتش هیچی اضافه نشده ولی صداهای بیشتری از خودش در میاره مثلا وقتی میگه بو بو منظورش اینه که من دارم صدات میکنم

بعضی وقتها نصف شب بیدار میشه و بازیش میگیره

گاهی با هم دعوا میکنیم  خیلی با نمک اعتراض میکنه و دستاش و شونه هاشو رو به حالت قلدری میده بالا میگه اوم اوم و اخم میکنه 

سرگرم کردن پسرکه ما توی این سن واقعا کار سختیه ولی ما همچنان تلاشمون رو میکنیم

توی خیلی از کتابها و مقاله ها خونده بودم که وسایل خونه اسباب بازیهای محبوب بچه ها هستند و منم از این مطلب استفاده کردم و وسایلی که بیخطر بودند رو دست رایان میدادم و تا چند روز حسابی سرگرم میشد مثلا علاقه خاصی به در قابلمه و در قابلمه داره مخصوصا اگه کفگیر و ملاقه و قاشق هم کنارش باشه .

سی دی و جای سی دی هم کلی سرگرمش کرد

کشوهای پلاستیکی پر از اسباب بازیهای درشت و ریز هم خیلی سرگرمش میکنه میشینه خالیش میکنه و ما لذت میبریم

یه چیزه جالب بگم در مورد این بلس هر کاری کردم رایان چوبش رو درست بگیره دستش بازم خودش برش میگردوند و سمتی که گرده رو با دستش میگرفت

وقتی هم میشینه پاهاشو میندازه رو هم

به بستنی هم علاقه داره هر چند هنوز زوده

رایان برعکس ماههای اول از حموم میترسه و تا صدای آب رو میشنوه گریه میکنه منم مجبورم برای اینکه زیاد اذیت نشه توی بغلم میشورمش

هنوز هم از دندون خبری نیست

وقتی بابا رضا از در میاد تو تند تند میره سمتش و میگه بابا

توی این ماه میکی ما حسابی مریض شد طوری که بی حال بی حال شده بود و متوجه شدیم که کم خونی شدید داره و برای زنده موندنش نیاز به خون داره و خوشبختانه تونستیم انتقال خون براش انجام بدیم .

الان خدا رو شکر حالش بهتره .

  

نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390برچسب:,ساعت 13:56 توسط مامان و بابای رایان|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت