شاهزاده کوچولوی ما رایان

خاطرات ما با رایان


به نام خدا

این ماه خیلی زود گذشت هر روزش از صبح تا شب با موضوعهای خوب و بد که خدا رو شکر بیشترش خوب بود گذشت .

اول اینکه 6 خرداد با مامانهای بهمن پارک بانوان رفتیم و حسابی خوش گذشت چون تعدادمون زیاد بود و مامانها و بچه هایی که تا حالا ندیده بودم رو هم دیدم .

رایان هم حسابی بازی کرد و ما رو از نفس انداخت

دوم اینکه روزهای بدی رو از 8 خرداد گذروندیم چون من و شاهزاده کوچولو ویروس گرفتیم و حالت تهوع و اسهال و بی حالی و بی اشتهایی و بدن درد

اولین بار بود رایان رو انقدر بی حال میدیدیم تو ی بغلمون هم بی حال و بی جون بود

مامان بزرگ و خاله به کمک ما اومدن و ما 2 روزه رو به راه شدیم ولی طفلکیها خودشون هم ویروسی شدن

قرار بود توی تعطیلات بریم اصفهان یه حال و هوایی عوض کنیم که مریض شدیم و آخر هفته یهویی و بدون برنامه ریزی با مامان بزرگ و خاله و دائی به اصفهان رفتیم

اولین مسافرت رایان همراه با خانواده من خیلی خیلی خوش گذشت و حسابی روحیه مون عوض شد . البته آقا رایان هم واقعا همکاری میکرد .

فکر میکنم بیشتر از هر جائی باغ پرندگان رو دوست داشت چون با دقت تمام به  پرنده ها نگاه میکرد و با زبون خودش حرف میزد .

سوم اینکه برای اولین بار با رایان به پارک ارم رفتیم و بر عکس تصوری که میکردیم اصلا نترسید و 4 تا بازی هم سوار شد . قبلش هم توی محوطه 2 ساعتی نشستیم و رایان 2 ساعت کامل با خودش توپ بازی میکرد و حسابی ذوق کرده بود از اینکه کسی باهاش کاری نداره 

چهارم اینکه فکر کردیم حالا که رایان از شهر بازی نترسیده ببریمش دنیای بازی که بازم بر خلاف تصور ما از بیشتر بازیها ترسید

پنجم اینکه بالاخره طلسم آتلیه رفتن ما شکست ولی پسرک شیطون ما اصلا همکاری نکرد هر چی میکی پسر خوبی بود و همکاری کرد رایان اصلا , همش کنجکاوی میکرد و راضی نبود حتی 1 ثانیه کنار ما بایسته

ششم هم اینکه 30 خرداد سالگرد عروسی ما بود

خلاصه روزهای خاطره انگیز خرداد هم به پایان رسید

از خصوصیات جدید رایان اینکه

علاقه اش به موزیک و رقص خیلی زیاده از خواب که بیدار میشه تا آخر شب شاید 7 8 بار یا گاهی بیشتر درخواست آهنگ میکنه , با انگشت اشاره کوچولوش و کلمه محبوبش اووووووووووووم ما رو متوجه نوع آهنگی که میخواد میکنهکافیه یه زمزمه ای ازآهنگ مورد علاقه اش بشنوه شروع میکنه به رقصیدن و فرقی نمیکنه کجا باشه

وکلی تق تق با دهنش صدا میده و کل خونه رو دور میزنه و پا میکوبه و خلاصه رقصهایی میکنه دیدنی

این روزها خیلی به من وابسته شده و وقتی جلوی چشمای نازش نباشم شروع میکنه به گشتن و اگه پیدام نکنه میزنه زیر گریه , با تنها کسی که میمونه و ناراحت نمیشه خاله مهربونشه

حتی دیگه پرستارش هم به سختی نگهش میداره ( یه مدت احساس خستگی میکردم 2 روز در هفته پرستار مطمئنی پیدا کردیم تا از رایان نگه داری کنه و من تجدید قوا کنم و واقعا تاثیر داره )

گاهی خودش تنهایی سرگرم اسباب بازیهاش میشه مثلا چند دقیقه با ماشینش بازی میکنه چند دقیقه با توپش چند دقیقه با سی دیهاش و یا چند دقیقه با کمدش

دوست داره به جای اینکه سوار ماشینش بشه هولش بده

از توپ بازی خسته نمیشه و خیلی خوب شوت میزنه و حتی دریبل هم میکنه ههههههه رایان فوتبال رو از 1 سالگیش شروع کرده , جام ملتهای اروپا که شروع شده رضا با هیجان کامل تماشا میکنه  و رایان هم گاهی با تعجب نگاه میکنه و وقتی رضا میگه گل رایان ادای باباش رو در میاره ولی چون نمیتونه بگه گل دستاشو میکوبه به سرش و داد میزنه

پسرکمون بعد از ویروسی شدن خیلی لاغر شد ولی بعدش حسابی بهش رسیدیم و دوباره وزن گرفت و در حال حاضر وزنش 10.200 وزنشه و 83 قدش که هر دو توی رنجه و مشکلی نیست خدا رو شکر

راستی تعداد دندونهاش هم زیاد شده دو تا آسیابهای کوچکش از بالا و پایین در اومدن یعنی الان 10 تا دندون داره و میتونه یکمی بهتر غذا رو بجوه

وقتی دیدیم به آب بازی خیلی علاقه داره براش استخر گرفتیم و تقریبا هر روز نیم ساعت توش بازی میکنه و بعدش خوب میخوابه



 

نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت 1:16 توسط مامان و بابای رایان|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت